موج الست

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روان

پریروز عصر با روان قرار داشتیم که بریم بیرون من خرید کنم بعدشم اون به ما شیرینی رییس شدنش رو بده.

ساعت 6:30 بود که با روان و گیگیلی متروی ولیعصر جمع شدیم، تا حدود 7:15 خیابونا رو گشتیم ولی خرید من تموم نشد. بعدش روان گفت بیا این وسط بریم من شیرینی بدم بعد ادامه ی خرید...

رفتیم نخلستان، یه محیط دنج و خیلی ارزون (از این به بعد با زهرا اینجا قرار می ذارم)، کلی آبمیوه و شیرینی خوشمزه خوردیم. بعد یهو گوشی روان زنگ زد و گفت یکی میخواد با من درددل کنه و من باید برم!

من خیلی ناراحت شدم چون خریدم هنوز تموم نشده بود. با نا راحتی ازش خداحافظی کردم و با گیگیلی به خرید ادامه دادیم تو راه به گیگیلی گفتم بیا حالا که روان رفته ما بیرون شام بخوریم که حالش رو بگیریم... گیگیلی گفت نه! روان خواسته به یه آدم دیگه کمک کنه که رفته ....

خلاصه من و گیگلی 20 دقیقه ای خیابون ها رو گشتیم و سریع برگشتیم خوابگاه وقتی رسیدیم خوابگاه، کلید رو که تو در انداختم دیدم در بازه! کلی شوکه شم!! وقتی وارد شدیم دیدیم روان کلی دسرهای رنگارنگ با شیرینی خامه ای بزرگ و شربت خریده و میز رو چیده و آهنگین و با شادی میگه روزتون مباااااارررکککک!!!

منم دستمو گذاشتم رو صورتم و گفتم خجالت کشیدمممممم

فک کنید!! روان بدو بدو زودتر از ما رفته بود که خرید کنه و ما را سورپرایز کنهههههه!!!! خیلی سورپرایز بزرگی بود! به از شما نباشه، روان خیلی دوست خوبیه، باید همه جا چند تا مثلش باشه :)

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

کتاب خوانی

اگه رز رو به حال خودش ول کنم که هر وقت دلش خواست بیاد ایتجا بنویسه، حالا حالاها خبری ازش نخواهد بود!

ولی باید نوشت تا بدانی داری چه می کنی.

من این روزا کتاب نمی خونم و از این موضوع خیلی ناراضی ام. تصمیم گرفتم یه حرکتی بزنم که مطالعه ام را بیشتر کنم.

مثلا یه عصر پاشم برم انقلاب چند تا کتاب پر طرفدار بخرم یا مثلا یه سری فایل صوتی از نت بگیرم همراه کارم گوش بدم .....

در مورد ایده ی اول روان میگه یه جایی نزدیک میدون فلسطین هست که کتاب تبادل میکنن، باید به اونجا سری بزنم.

در مورد ایده ی دوم که از حرفای سحر بهش رسیدم هنوز مطمئن نیستم چقدر جواب میده چون من کارم خیلی ذهنیه باید تمرکز کنم ...

از ایده های شما در جهت افزایش مطالعه استقبال می کنم. مثلا ایده بدید که چطوری آدم انگیزشو بیشتر کنه و غیره.

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

قاتل زنجیره ای

یه همکار داریم همیشه نگاهش به من مثل نگاه یه قاتل زنجیره ای به قربانی بعدیشه :-اسسسسس

الآن نشسته توی آشپزخونه و چسبیده به شیشه ی اتاق ما و داره زیر چشی منو می پاد :-اسسسسس

کمکککک

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

خرید لباس مجلسی

5 شنبه عروسی مریمه. کسی نمیاد با من بریم خرید؟

والا بالله ثواب داره ...

  • رزگل
  • ۱
  • ۰

من هیچ کس نیستم، تو هم هیچ کس نیستی، فقط تو با استعدادتر از منی!

 همین!

اما استعداد چیه وقتی انسانیتی تو کار نباشه!

استعداد به آدم داده میشه. درست مثل ثروتی که از بابای آدم به ارث برسه اما انسانیت را باید کسب کرد، ارثی نیست.


  • رزگل