موج الست

  • ۰
  • ۰

تک تک لحظه هایی که نیستی به طرز وحشتناکی دیر میگذرن.

انگار زمان میخواد منو زجر کش کنه.

و چقدر زود میگذرن 1 دقیقه و 47 ثانیه هایی که صحبت کردیم.

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

خواستگار1

حالا که همسری نیست که مثل بعضی ها قصه هاشو بنویسیم :))) میشه از خواستگارها نوشت.. از این همسرهای بالقوه که وقتی باهاشون آشنا میشی در ابتدای امر امید میگیری که بالاخره داری نیمه‌ی گمشدت رو پیدا می‌کنی و خدا را شکر که همه‌ی مردا هثل هم نیستن ... و در انتهای امر بعد خداحافظی اول یه نفس عمیق می کشی و میگی خدا را شکر که هنوز مجردی و مجبور نیستی یک چنین شخصیتی را تحمل کنی و بعد در یک غمی عمیق فرو میری که اگه همه ی مردا واقعا انقدر حفره ی های بزرگ شخصیتی دارن چه باید کرد؟ باید همیشه تنها ماند؟

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

هری دلت بریزه

اخیرا هی هری دلم میریزه و تهی میشم... 

تهی از هر اشتیاق هر دلبستگی تهی از هر دلخوشی ...

برای کسی که ته ماجرا را دیده زندگی کردن سخت ه.

  • رزگل
  • ۱
  • ۰

تنهایی

اینکه خودت تنها باشی و تنها برای خودت زندگی کنی خیلی خیلی بهتر از اینه که در ظاهر با آدما باشی ولی تنها باشی ...

تو انتخاب هامون دقت کنیم که یه وقت خدای نکرده تنهاتر نشیم ...


  • رزگل
  • ۱
  • ۰

مراقب باشیم

یکی از موثرترین شیوه های حالگیری یه آدم اینه که حس و دیدگاه خوبش رو در مورد یه آدمی که براش ارزشمنده خراب کنیم!

مراقب باشیم کسی به این شکل حال ما را نگیرد و دستش را بخوانیم.

مراقب باشیم نا خواسته حال کسی رو نگیریم.

  • رزگل
  • ۱
  • ۰

روزانه

دیگه با وبلاگ نوشتن حال نمی کنم.

 میام برای هم اتاقیام تعریف می کنم...
یا تو دفتر خاطراتم می نویسم...
یا حتی برای استادم تعریف می کنم ... 

این مرد خیلی خیلی نازنین که معلوم نیست پدر و مادرش یه ثواب بزرگی کردند که همچین فرزندی نسیبشان شده...
انقدر وجودش با برکته که خیر معنویش به تک تک ما دانشجوهاش میرسه...

خدا برای خانوادش حفظش کنه
  • رزگل
  • ۰
  • ۰

استاد عزیز، بسیار اهل شوخی و خنده و به قولی حاشیه هستند. من که به شدت از این اخلاق استاد لذت می برم و همیشه در به درازا کشیدن حاشیه هم به ایشان کمک می کنم. اما بعضی بچه ها خوششون نمیاد و قانون گذاشتن که تو جلسات حاشیه نریم بعد هی تا استاد بیچاره می خواد حاشیه بره یه نگاه به صورت دوستان می کنه و میگه آقا یه کم حاشیه بگم دیگه!!! فک کنین استاد انقدر مهربون آخهههه!!! چند روز پیش سر کلاس داشت حاشیه می رفت یهو با استرس نگاه کرد به من گفت خانم س می دونن من خیلی اهل حاشیه ام!!!

  • رزگل
  • ۰
  • ۰

درس و مشق

بلهههه دکتری هم شروع شده و بنده امروز باید اولین تمرین دوره ی دکتری مو آپلود کنم. سیستمم همون سیستم لیسانس و یا حتی دبیرستانه که چیزی رو معمولا واسه دقیقه نود نمی ذارم :))) از شنبه رو تمرین کار کردم و تقریبا تموم شده ...

همگروهیم یه خانومیه که 6 سال از من بزرگتره و یک سال پیش مادر شده. وقتی قرار شد با هم همگروه شیم کمی ترسیدم که نکند به خاطر سختی های زندگی اش، اهل پیچ باشد. اما خدا را شکر اینطوری نیست و خیلی پایه و با اراده میشینه کنار من و با هم تمرین ها رو پیش می بریم.

دخترش خیلی نازههه، ایمشم نیلا هست. من همیشه سراغش رو میگرم .... خیلی دوست داشتنیه.


این بود انشای من

  • رزگل
  • ۰
  • ۰
هفته ی پیش یادم رفته بود غذا رزرو کنم بعد این هفته کلا روز خرید می کردم. دیروز رفتم تو سلف پای اون کامپیوتر ایستاده که روز خرید کنم، دیدم خاموشه، رفتم به مسئول تغذیه ها گفتم و اونا رفتن از بالا روشنش کردن ولی هنوز روشن نشده بود هی الکی باهاش ور میرفتم که روشن شه، کاملا الکی انگشتمو گذاشتم روی جای اثر انگشتش که یهو یه دختره ای که اونم داشت تلاش می کرد روشنش کنه یه نگاه عاقل اندر سفیهی به  من کرد و گفت این واسه یه انگشت مشخص تعریف شده ... بعد زد روی esc  و مانیتور روشن شد. دختره ذوق مرگ شد و مغرورانه به ادامه ی کشفیاتش پرداخت. یه صفحه ی کروم بالا بود که قاعدتا باید میرفتیم تو سایت داینینگ ... من تا اومدم تایپ کنم داینینگ ... دختره باز یه نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و زد روی مست ویودها کروم و داینینگ اومد بالا و بعد تایپ کرد 9410!!!!!!!!!!!!!! و دیگر هیچ
  • رزگل
  • ۰
  • ۰

واحد 33

من و یه اتاقی که کپی پیست واحد 33 هست. تختی دقیقا در موقعیت تخت 3 سال پیش، کمد و طاقچه و ... دقیقا مشابه و رضا صادقی که سه سال پیش هم همینا رو می خوند. (خداحافط همین حالا ...)

حسی آشنا، مخلوط عشق و حسرت و آرامش و امید ...

تنهایی و تنهایی ...

  • رزگل