تک تک لحظه هایی که نیستی به طرز وحشتناکی دیر میگذرن.
انگار زمان میخواد منو زجر کش کنه.
و چقدر زود میگذرن 1 دقیقه و 47 ثانیه هایی که صحبت کردیم.
تک تک لحظه هایی که نیستی به طرز وحشتناکی دیر میگذرن.
انگار زمان میخواد منو زجر کش کنه.
و چقدر زود میگذرن 1 دقیقه و 47 ثانیه هایی که صحبت کردیم.
حالا که همسری نیست که مثل بعضی ها قصه هاشو بنویسیم :))) میشه از خواستگارها نوشت.. از این همسرهای بالقوه که وقتی باهاشون آشنا میشی در ابتدای امر امید میگیری که بالاخره داری نیمهی گمشدت رو پیدا میکنی و خدا را شکر که همهی مردا هثل هم نیستن ... و در انتهای امر بعد خداحافظی اول یه نفس عمیق می کشی و میگی خدا را شکر که هنوز مجردی و مجبور نیستی یک چنین شخصیتی را تحمل کنی و بعد در یک غمی عمیق فرو میری که اگه همه ی مردا واقعا انقدر حفره ی های بزرگ شخصیتی دارن چه باید کرد؟ باید همیشه تنها ماند؟
اخیرا هی هری دلم میریزه و تهی میشم...
تهی از هر اشتیاق هر دلبستگی تهی از هر دلخوشی ...
برای کسی که ته ماجرا را دیده زندگی کردن سخت ه.
اینکه خودت تنها باشی و تنها برای خودت زندگی کنی خیلی خیلی بهتر از اینه که در ظاهر با آدما باشی ولی تنها باشی ...
تو انتخاب هامون دقت کنیم که یه وقت خدای نکرده تنهاتر نشیم ...
یکی از موثرترین شیوه های حالگیری یه آدم اینه که حس و دیدگاه خوبش رو در مورد یه آدمی که براش ارزشمنده خراب کنیم!
مراقب باشیم کسی به این شکل حال ما را نگیرد و دستش را بخوانیم.
مراقب باشیم نا خواسته حال کسی رو نگیریم.
استاد عزیز، بسیار اهل شوخی و خنده و به قولی حاشیه هستند. من که به شدت از این اخلاق استاد لذت می برم و همیشه در به درازا کشیدن حاشیه هم به ایشان کمک می کنم. اما بعضی بچه ها خوششون نمیاد و قانون گذاشتن که تو جلسات حاشیه نریم بعد هی تا استاد بیچاره می خواد حاشیه بره یه نگاه به صورت دوستان می کنه و میگه آقا یه کم حاشیه بگم دیگه!!! فک کنین استاد انقدر مهربون آخهههه!!! چند روز پیش سر کلاس داشت حاشیه می رفت یهو با استرس نگاه کرد به من گفت خانم س می دونن من خیلی اهل حاشیه ام!!!
بلهههه دکتری هم شروع شده و بنده امروز باید اولین تمرین دوره ی دکتری مو آپلود کنم. سیستمم همون سیستم لیسانس و یا حتی دبیرستانه که چیزی رو معمولا واسه دقیقه نود نمی ذارم :))) از شنبه رو تمرین کار کردم و تقریبا تموم شده ...
همگروهیم یه خانومیه که 6 سال از من بزرگتره و یک سال پیش مادر شده. وقتی قرار شد با هم همگروه شیم کمی ترسیدم که نکند به خاطر سختی های زندگی اش، اهل پیچ باشد. اما خدا را شکر اینطوری نیست و خیلی پایه و با اراده میشینه کنار من و با هم تمرین ها رو پیش می بریم.
دخترش خیلی نازههه، ایمشم نیلا هست. من همیشه سراغش رو میگرم .... خیلی دوست داشتنیه.
این بود انشای من
من و یه اتاقی که کپی پیست واحد 33 هست. تختی دقیقا در موقعیت تخت 3 سال پیش، کمد و طاقچه و ... دقیقا مشابه و رضا صادقی که سه سال پیش هم همینا رو می خوند. (خداحافط همین حالا ...)
حسی آشنا، مخلوط عشق و حسرت و آرامش و امید ...
تنهایی و تنهایی ...